عاشقانه های ما

از روزانه های زندگی مشترکم مینویسم

عاشقانه های ما

از روزانه های زندگی مشترکم مینویسم

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

الان که دارم اب میکنم دانشگاهم. از صبح دانشگاهم.میثم هم دانشگاس.طفلی از صبح میره دانشگاه تا شب.باید تا قبل عید یک سری از کارای بروزششو تموم کنه والا دفاع اش میوفته عقب و این یعنی دور شدن عروسیمون.انشاالله اگه همه چی خوب بیش بره تا اول مهر دفاع کنه اذر ماه هم تاریخ اعزامشه. که اونم اگه کارای امریه خوب بیش بره میوفته شهر خودمون دیگه دوریا تموم میشه.مغازه هم ایشالا چرخش بگرده تا میثمم کار بیدا میکنه خرج زندگیمونو بگزرونیم.البته تو دوران عقد.




خدایا خیلی دوست دارم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۳۲
nasim
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۳۱
nasim

سلام 

امروز همش دنبال کارای جا به جایی مغازه بودیم البته کار که نه ! صبح رفتم مغازه با علیرضا (پسر ابجیم)

 ظهر هم رفتم خونه نجمه عصر هم مغازه خودمونو تعطیل کردیم رفتیم مغازه مامانم اینا. منتظر خبر از مشاور املاک بودیم  تا مغازه جور شه بیایم کنار مامانم اینا .اینجا هم مغازه بزرگتره هم کنار مامانم هستیم.ایشالا 

کار درستی کردیم که مخواهیم جا به جا شیم. چک داریم واسه ۲۵ام .ایشالا پاس شن!

میثم هم کارای اولیه تستای پروژه اش خیلی خوب پیش رفته استادش خیییلی راضی بوده از کاراش .بهش

گفته تا عید کاراتو جموجور کن مقاله ات رو تکمیل کن بفرستیم.ایشالا همه چی خوب پیش بره مشکلی نداشته باشیم .به امید خدا اولین گام ها رو برای اینده مون برداشیم ایشالا خدا کمک کنه تا تهش. میثمم بیچاره خیلی خسته میشه از صبح تا شب تو دانشگاه تو ازمایشگاه البته منم خسته میشم سه روز دانشگاه سه مغازه واقعا از پا در اومدم .زود این ۴ ماه هم بگذره فارق التحصیل شم کارامون راستو ریس شه دوباره شروع به خوندن کنم 



خدایا : ازت بخاطره همه نعمت هایی که بهم دادی تشکر میکنم خدایا هیچ وقت یادم نمیره چطور یک ماه فقط یک ماه توکل کردم بهت از ته دل جوابمو دادی من و میثم رو به هم رسوندی  همش لعنت میکنم خودمو چرا اون دوسال بجای گریه و افسردگی به تو بسپردم کارامو .خدایا  دوباره اون حسو بهم بده خدایا خیلی دوست دارم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۳۵
nasim

سلام 

امروز یه روز برفیه .زیاد برف نباریده ولی هوا فوف العاده اس.صبح تا بیدار شدشم از در اتاق نگاه کردم ماشین بابا ن

بابا نبود اخه من عادت دارم صبایی که کلاس دارم بابام بیدارم میکنه .صبح که بیدار شدم ماشین بابارو 

ندیدم زنگیدم به بابا گفت کلاس عملیات زراعی تشکیل نمیشه اگه هم شد نمیخواد بیایی من به استادت میگم

ساعت ۹ باز کلاس دارم ولی نمیرم از حشره دارم . میثم احتمالا الان بیدار شده 

رفته دانشگاه .دیشب واسه ۲۵ بلیط گرفت میاد اینجا .الان حدود دوهفته ای هس ندیدمش  سه هفته دیگه هم باید صبر کنم.خدایا تو خودت میبینی که چقد سختی میکشیم اجر بده بهمون تو زندگی چیزای خوب نسیبمون کن.

خدایا همه جدا مونده های از عشقشون به عشقشون برسون. 


خدایا بی نهایت ازت ممنونم بخاطر نعمت زندگی .بخاطر این روز قشنگ .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۰۴
nasim