عاشقانه های ما

از روزانه های زندگی مشترکم مینویسم

عاشقانه های ما

از روزانه های زندگی مشترکم مینویسم

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

شبانه

جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۳۵ ق.ظ

سلام 

امروز همش دنبال کارای جا به جایی مغازه بودیم البته کار که نه ! صبح رفتم مغازه با علیرضا (پسر ابجیم)

 ظهر هم رفتم خونه نجمه عصر هم مغازه خودمونو تعطیل کردیم رفتیم مغازه مامانم اینا. منتظر خبر از مشاور املاک بودیم  تا مغازه جور شه بیایم کنار مامانم اینا .اینجا هم مغازه بزرگتره هم کنار مامانم هستیم.ایشالا 

کار درستی کردیم که مخواهیم جا به جا شیم. چک داریم واسه ۲۵ام .ایشالا پاس شن!

میثم هم کارای اولیه تستای پروژه اش خیلی خوب پیش رفته استادش خیییلی راضی بوده از کاراش .بهش

گفته تا عید کاراتو جموجور کن مقاله ات رو تکمیل کن بفرستیم.ایشالا همه چی خوب پیش بره مشکلی نداشته باشیم .به امید خدا اولین گام ها رو برای اینده مون برداشیم ایشالا خدا کمک کنه تا تهش. میثمم بیچاره خیلی خسته میشه از صبح تا شب تو دانشگاه تو ازمایشگاه البته منم خسته میشم سه روز دانشگاه سه مغازه واقعا از پا در اومدم .زود این ۴ ماه هم بگذره فارق التحصیل شم کارامون راستو ریس شه دوباره شروع به خوندن کنم 



خدایا : ازت بخاطره همه نعمت هایی که بهم دادی تشکر میکنم خدایا هیچ وقت یادم نمیره چطور یک ماه فقط یک ماه توکل کردم بهت از ته دل جوابمو دادی من و میثم رو به هم رسوندی  همش لعنت میکنم خودمو چرا اون دوسال بجای گریه و افسردگی به تو بسپردم کارامو .خدایا  دوباره اون حسو بهم بده خدایا خیلی دوست دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۰۸
nasim

نظرات  (۲)

خدارو شککککککککر
خدا بیامرزتش نسیم جان:( خیلی سخته
پاسخ:

خدا رفتگان همه رو بیامرزه.اره خیلی سخته

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی